سال هاست که ستون هایی می نویسم که افول چین را پیش بینی می کند. این هفته کاهش غیرقابل انکار شد. جاده سراشیبی هموار نخواهد بود – نه برای آن و نه برای ما.
خبرها حاکی از آن است که نرخ مرگ و میر در چین برای اولین بار در بیش از 60 سال گذشته از نرخ تولد بیشتر شد. آخرین بار، قحطی ناشی از سیاست های اقتصادی مائو تسه تونگ بود که منجر به مرگ 36 میلیون نفر از گرسنگی شد. اکنون، این زوج های جوان چینی هستند که مانند همسالان خود در بسیاری از کشورهای توسعه یافته، بچه نمی خواهند.
طبق آمار دولت چین، تا کنون، کاهش جمعیتی اندک بوده است – 9.56 میلیون تولد در سال گذشته در مقابل 10.41 میلیون مرگ. این از کل جمعیت 1.4 میلیاردی است. کشور به این زودی ها با کمبود جمعیت روبه رو نخواهد شد.
اما خطوط روند طولانی تر برای پکن وحشتناک به نظر می رسند. در سال 1978، زمانی که اصلاحات اقتصادی دنگ شیائوپینگ آغاز شد، میانگین سنی چین 20.1 سال بود. در سال 2021، 37.9 بود که بیشتر از ایالات متحده بود. نرخ باروری در چین 1.18 است. نرخ جایگزینی لازم برای حفظ جمعیت پایدار 2.1 است. تا سال 2018، حدود 34 میلیون مرد در چین بیشتر از زن وجود داشت که نتیجه سیاست تک فرزندی بود که باعث شد زوجها دختران را با نرخی بالاتر از پسران سقط کنند. جمعیت در سن کار چین سال هاست که در حال کاهش است. یک سخنگوی دولت تخمین زد که این رقم تا اواسط قرن به 700 میلیون کاهش خواهد یافت.
اگر فکر میکنید دنیا در حال حاضر افراد زیادی دارد، همه اینها ممکن است خبر خوبی به نظر برسد. این نیست. چین بهطور فزایندهای پیش از ثروتمند شدن، پیر میشود و صدها میلیون چینی را به دوران پیری فقیرانه و اغلب تنها سوق میدهد. به گفته روچیر شارما، رئیس سابق بازارهای نوظهور در مورگان استنلی، کاهش جمعیت به طور کلی با کاهش اقتصادی مرتبط است – تقریباً یک درصد کاهش در رشد اقتصادی به ازای هر درصد کاهش جمعیت. و چین، هم به عنوان قطب صادرات و هم به عنوان یک بازار وسیع، برای چهار دهه محرک اصلی رشد اقتصاد جهانی بوده است. ضعف آن در اقتصاد جهان موج خواهد زد.
اما ترسناک ترین جنبه افول چین ژئوپلیتیک است. وقتی دموکراسیها مشکلات اقتصادی را تجربه میکنند، تمایل دارند به درون خود نگاه کنند و ریسک گریز باشند. هنگامی که دیکتاتوری ها چنین می کنند، اغلب بر بیرون متمرکز می شوند و به خطر می افتند. رژیم هایی که نمی توانند یا نمی خواهند نارضایتی های داخلی را از طریق اصلاحات سیاسی و اقتصادی برطرف کنند، اغلب سعی می کنند این کار را از طریق ماجراجویی های خارجی انجام دهند.
اکنون که پکن نیز پایین ترین نرخ رشد اقتصادی را در نزدیک به چهار دهه اخیر گزارش می دهد، این نکته ای است که ارزش فکر کردن را دارد. دلیل فوری در اینجا، سوء مدیریت فاجعه بار شی جین پینگ با بحران کووید است – قرنطینه های تنبیهی، رد واکسن های خارجی، پایان ناگهانی محدودیت ها، دروغگویی مداوم.
اما اقتصاد چین قبل از همهگیری با مشکل مواجه بود: حباب املاک و مستغلات در نقطه ترکیدن، فرار سرمایه با رکورد بالا، پایان هنگ کنگ به عنوان شهری نسبتاً آزاد و شرکتهای چینی مانند هوآوی به دلیل جاسوسی به طور فزایندهای در کشورهای غربی مورد استقبال قرار نمیگیرند. و نگرانی های مربوط به سرقت مالکیت معنوی.
یک دولت عملگرا می توانست با این چالش ها مقابله کند. غرفه آقای شی گروهی از مردان بله را برای سومین دوره بی سابقه خود به عنوان رهبر عالی به دفتر سیاسی منصوب کرده است. اگر – یا به عنوان – شرایط اقتصادی بدتر شود، آنها به احتمال زیاد به جای اصلاحات، پاسخی برای مشکلات خود در تهاجم پیدا می کنند. آرژانتین تورمی را در آستانه حمله به فالکلند یا عراق ورشکسته درست قبل از حمله به کویت در نظر بگیرید.
آمریکا چه باید بکند؟ سه چیز.
اول، بازدارندگی. هر چه کیف از نظر نظامی در برابر مسکو بهتر عمل کند، این درس عمیقتر در پکن آموخته میشود که گرفتن تایپه آنقدرها هم که به نظر میرسد آسان نخواهد بود. هر چه تایوان زودتر به انبارهای بزرگی از سلاحهای با کاربرد آسان و هدفگیری سخت مانند موشکهای استینگر و جاولین دست یابد، برنامهریزان نظامی چین برای قدم گذاشتن روی خارپشت دریایی تردید بیشتری خواهند داشت. هرچه ایالات متحده بیشتر برای کمک به ژاپن، استرالیا و سایر متحدان خود در تقویت ارتش خود انجام دهد، تأثیر بازدارنده بیشتری بر جاه طلبی های منطقه ای چین خواهد داشت.
دولت در حال حاضر بسیاری از این کارها را انجام می دهد. باید کارهای بیشتری انجام دهد، خیلی سریعتر.
دوم، تنش زدایی تجاری. تلاش برای تنبیه پکن از طریق تعرفههای دونالد ترامپ، روابط را تشدید میکند و از نظر اقتصادی به هر دو طرف آسیب میزند. ما باید در ازای ضمانت چین مبنی بر پایان دادن به کمپین های هکری خود علیه مؤسسات آمریکایی، پیشنهاد بدهیم که آنها را بازگردانیم.
در صورت تقلب، تعرفه ها را می توان دوباره اعمال کرد و دو برابر کرد.
بالاخره حقوق بشر. در هر فرصتی، وزارت امور خارجه باید با صدای بلند برای مخالفان چین صحبت کند. جیمی لای و کین یونگمین، در میان دیگران، باید برای آمریکایی ها به اندازه آندری ساخاروف و ناتان شارانسکی در دهه 1970 آشنا باشند. نام آنها باید در هر دیدار دوجانبه با مقامات چینی نه تنها به خاطر نگرانی از جان آنها بلکه به عنوان یادآوری این که اختلافات اساسی ما با پکن استراتژیک نیست مطرح شود. آنها اخلاقی هستند
در درازمدت، بزرگترین امیدی که میتوانیم برای چین داشته باشیم، مردم این کشور هستند. بزرگترین سرمایه گذاری که می توانیم در دهه های آتی تلاطم انجام دهیم این است که به آنها ایمان داشته باشیم.