خورشید به ندرت در پنج باشگاه امپراتوری کوکر غروب میکند، لانههای بینظمی جازی با نامهایی مانند پیکسی، روباههول و جام کریستال، که هرکدام برند خاص خود را از بدحجابی و دکورهای عجیب و غریب ارائه میکنند. از آنجایی که نلی نمیتواند یکباره همه جا باشد، و چون به هیچکس اعتماد ندارد، هر نقطه با کمک (و اغلب، مانع) فرزندانش اداره میشود: پسر ارشد، نیون، کهنه سرباز جنگی. ادیت باهوش اما از نظر جسمی دوست داشتنی نیست. بتی و شرلی زیباهای وحشی و قهقهه. رمزی جوان، یک شیطان دوپینگ که از نظر جنسی گیج شده و رویاهای نادرست ستاره شدن ادبی دارد. و ریزش بستر، کیتی، یک فکر بعدی دوست نداشتنی.
حرکات روزانه آنها، قانونی و غیره، به درستی توسط یک بازرس پلیس سخت کوش در رگ جکسون برودی در “تاریخچه پرونده”، تیر مستقیم تیره ای به نام جان فروبیشر، مورد توجه قرار می گیرد. و زندگی بی ثمر کارآگاه خوب – او با یک بیوه جنگی زیبای فرانسوی ازدواج کرده است (“یا بلژیکی، به نظر نامطمئن می رسید”) چنان از غم و اندوه خالی شده است که بیشتر شبیه یک هولوگرام غمگین است تا یک همسر – به او فرصت کافی برای پیگیری محل کارش می دهد. وسواس
گوندولن کیلینگ وارد شوید، یک مرد پرشور 30 ساله که به نظر می رسید دوران حضورش در سنگر به عنوان یک پرستار رزمی بسیار بیشتر از شغل فعلی اش به عنوان کتابدار در یورک می آید. Reprieve به شکل دوست قدیمیاش سیسی، یک مادر جوان مضطرب است که از او میخواهد به شهر بزرگ برود و بفهمد چه اتفاقی برای خواهر ناتنی 14 سالهاش، فردا افتاده است، لغزش درخشان دختری که صحنه جاه طلبی ها – و دست های سرگردان آخرین معشوق مادرش – او را مجبور کرده است تا شانس خود را امتحان کند.
البته چیزی که فردا در آنجا پیدا می کند مجموعه ای از درهای طلایی نیست که برای خوشامدگویی به او باز می شوند، بلکه گومورای مملو از حیله و هیاهو است، شهری که برای صبحانه ساده لوح می خورد و اغلب بدن خود را به اشتهای بی پایان مردان تسلیم می کند. – یا اگر آنها به خصوص بدشانس هستند، پایین تیمز. این یک داستان قدیمی است که فروبیشر به ندرت دیده است که پایان خوبی داشته باشد، اما جذابیتهای گوندولن به اندازهای است که او را درگیر جستجو میکند، و اهداف او با تعقیب او از کوکرها به گونهای همراه میشود که فقط یک برند منظم داستانی میتواند مهندسی کند.
اتکینسون به وضوح لندن یک قرن پیش پس از جنگ بزرگ را تداعی می کند، یک کلانشهر متعفن وسیع که هنوز بین دنیای قدیم و جدید در حال چرخش است. همچنین مکانی است که آنقدر تمایل دارد که آسیب های جمعی خود را در نوعی لذت گرایی جمعی و گیج کننده دفن کند که یکی از شخصیت ها از خود می پرسد که آیا آنها “از اجبار غریزی برای دوباره سازی نژاد بشر پیروی نمی کنند.” مثل قورباغه ها.»