سه دوست و یک دختر 5 ساله بعدازظهر یکشنبه به پایان رساندن یک فرش کهنه و باز کردن فرش جدید، طوفان بیرون از باران شدید به چیزی متفاوت تبدیل شد.
کاترین داگایف، 62 ساله، باران شدیدی را دیده بود و در طول 10 سال زندگیاش در اینجا، بارها و بارها تماشای نهر آبشار بیرون از پنجره آبشارهای هایلند را تماشا کرده بود، اما هرگز به این بلندی و بالا آمدن نبود.
او با سرعتی که میتوانست حرکت کرد، زانویی که با میلهها پر شده بود از کار افتاد و بیحرکت شد. او داروها و مقداری لباس را در کیفی ریخت و کفش هایش را پوشید. در مدت کوتاهی که گذشت، دیگر خیلی دیر شده بود. آب از زیر در جاری شد. زنان سعی کردند آن را با قالیچه قدیمی ببندند، اما این کار ماندگار نشد.
دوست او با نوه 5 ساله خود و دختر را به همراه یک یورکی در یک کوله پشتی از پنجره بیرون آورد. غرفه خانم دوست دیگر داگایف از واکر استفاده می کند. به دام افتاده بودند.
صحنه هایی از این دست در سرتاسر دره هادسون و منطقه اطراف آن پخش شد، زیرا طوفان آرام و قدرتمندی سطوح بارانی را که برای قدیمی ترین ساکنان منطقه ناآشنا بود، ریخت. بیش از ده نفر در نیویورک نجات یافتند.
اما ساکنان وحشت زده که در حال تماشای بالا رفتن آب در خانه های خود بودند، هیچ راهی برای دانستن زمان یا رسیدن کمک به آنها نداشتند.
اماس. داگایف به بیرون نگاه کرد. انگار رودخانه ای منحرف شده بود که اکنون از وسط چهار ساختمان کوچک که آپارتمان های سبز ویانت در دهکده هایلند فالز هستند می گذرد. هنگامی که به سمت هایلند بروک، چند قدمی دورتر، و رودخانه هادسون، در سراشیبی جریان داشت، آب عمیقتر و سریعتر رشد کرده بود، و آن ساختمانهای کوچک آخرین سازههایی بودند که در راه برخورد میکردند.
اماس. داگایف روی پاهای خود در خشکی بی ثبات بود. به هیچ وجه نمی توانست آنجا برود.
اکثر آپارتمان های 50 نفری برای سالمندان و بقیه برای خانواده های کم درآمد است. اقوام جوانتر سعی در کمک داشتند، اما پل نزدیک توسط چندین فوت آب جاری پوشانده شد و آنها نتوانستند به ملک برسند. امدادگران اورژانس هم نتوانستند.
پت فلین، شهردار سابق هایلند فالز، با دوستی که نگران مادرش بود، در کاوشگر خود موفق شد. او مردان و زنان مسنتری را دید – آنهایی که میتوانستند بایستند – در حالی که آب از پاهایشان بالا میآمد، در درگاههایشان خمیده بودند. برخی از آنها به سمت زمین های بالاتر می رفتند.
آقای. فلین به سرعت به سمت مردی با عصا رفت و بازویش را دور او انداخت. جریانهای قوی از بالای زانوهایشان بالا میرفت و آنها را میکشید.
او فکر کرد که اگر این افراد پای خود را از دست بدهند و سقوط کنند، دیگر رفته اند. او با دلگرمی صحبت کرد و پیرمرد آن را بلافاصله به او داد و فریاد زد: “بریم!” ما می توانیم این کار را انجام دهیم، بیا!»
آقای. فلین با او به آرامی به سمت زمین بلندتر رفت و برگشت. “مردم فریاد می زدند، باید مادربزرگم را بیرون بیاورم!”
فریاد بیشتر: هی یکی اینجاست! یک نفر آنجاست!
یک دانش آموز دبیرستانی با عجله از آپارتمان مادرش بیرون آمد و به همسایه ها کمک می کرد تا از آب عبور کنند. به سمت خانم دوید. پنجره آپارتمان داگایف و وقتی نتوانست کمکش کند سعی کرد او را تشویق کند.
او با دوستش، لوری تاوتل، قانونگذار منطقه، که تنها چند دقیقه با خیابان اصلی در هایلند فالز فاصله داشت، تماس گرفت. اماس. تاوتل تماس می گرفت و تلاش می کرد کمک های دولتی را برای کل روستا تامین کند.
همچنین ممکن است بین آنها اقیانوسی وجود داشته باشد.
“تو باید منو از اینجا ببری بیرون!” اماس. داگایف فریاد زد. “من دارم میمیرم!”
اماس. تاوتل تا جایی که می توانست به آپارتمان ها نزدیک شد و از بالا به سراشیبی نگاه کرد.
او میگوید: «مثل تند آبهای سفید بود که وارد محوطه میشوند و ساختمانها را دور میزنند. من دعا میکردم که از پایههایشان خارج نشوند.»
در زیر، آقای فلین سعی می کرد به یک مرد مسن بی حرکت با بانداژ دور ساق پا و ساق پا کمک کند که همکاری نمی کرد.
او میخواست بماند – جایی برای من وجود ندارد که بروم. فلین داروی خود را در طرف دیگر اتاق پیدا کند که آب بالا میآید.
آتش نشانان از هایلند فالز و وست پوینت مجاور آن وارد شدند. خانم را پیدا کردند. داگایف و دوستش، و از پنجره با آنها صحبت کرد. گفتند شما را بیرون می آوریم.
روز بعد در حالی که صدایش از احساس شکسته شد، گفت: “من مجبور شدم از روی میز قهوه ام بالا بروم و پشتم را بیرون از پنجره روی طاقچه بنشینم و در آغوش آنها بیفتم.”
هر دوستی همین کار را کرد.
در طول سیل هیچ جانی در آپارتمان های سبز ویانت از دست نداد. آپارتمان ها در اثر آب به شدت آسیب دیدند و ماه ها غیر قابل سکونت خواهند بود. اما همه به سلامت بیرون آمدند.
آقای. فلین، علاوه بر شهردار سابق، یک آمبولانس نیز در روستا رانندگی می کند. او از واکنش به بحرانی که روز یکشنبه دید، قبل از اینکه متخصصان بتوانند به صحنه برسند، متاثر شد.
یک آرامش منظم وجود داشت: “هی، ما میرویم این پسر را بیاوریم، او به کمک نیاز دارد.”